English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6824 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
abler U : توانابودن شایستگی داشتن
ablest U : توانابودن شایستگی داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
able U شایستگی داشتن
habilitate U ملبس شایستگی داشتن
deserves U سزاوار بودن شایستگی داشتن
deserve U سزاوار بودن شایستگی داشتن
able توانابودن
seemliness U شایستگی
praiseworthiness U شایستگی
sufficienty U شایستگی
skill U شایستگی
credential U شایستگی
decorousness U شایستگی
aptness U شایستگی
pertinence or nency U شایستگی
meritoriousness U شایستگی
competency U شایستگی
adaptability U شایستگی
qualification U شایستگی
merit U شایستگی
abilities U شایستگی
ability U شایستگی
merited U شایستگی
merits U شایستگی
qualification U شایستگی
competence U شایستگی
eligibility U شایستگی
expertise U شایستگی
competence U شایستگی
meriting U شایستگی
deserts U شایستگی
deserting U شایستگی
desert U شایستگی
deservingness U شایستگی
sufficiency U شایستگی
befitting U شایستگی
proficiency U شایستگی
acceptability U شایستگی
worthiness U شایستگی
adequacy U شایستگی
decency U شایستگی محجوبیت
suitability U مناسبت شایستگی
certificate of capacity U مدرک شایستگی
pertinence U موقعیت شایستگی
pertinency U موقعیت شایستگی
fitness U صلاحیت شایستگی
blameworthiness U شایستگی سرزنش
meetness U شایستگی مناسبت
combat proficiency U شایستگی رزمی
adorability U شایستگی ستایش
adorableness U شایستگی ستایش
handsomeness U زیبائی شایستگی
meritoriously U از روی شایستگی
aptitudes U شایستگی لیاقت
aptitude U شایستگی لیاقت
aptitude tests U ازمون شایستگی
aptitude test U ازمون شایستگی
merit system U نظام شایستگی نگر
certificate of achievement U مدرک تصدیق شایستگی
merit rating U درجه بندی شایستگی
he has much merit U بسیار شایستگی دارد
qualify U شایستگی پیدا کردن
eligibility U شایستگی برای انتخاب
qualifies U شایستگی پیدا کردن
printability U شایستگی برای چاپ
efficiency U کارایی وسیله یا نفر شایستگی
aptitude area U حدودشایستگی افراد حیطه شایستگی
indign U فاقد شایستگی خشمگین کردن
I can see an innate ability in that follow . دراو مایه و شایستگی می بینم
he is i. to do that U شایستگی یا کفایت کردن ان کار راندارد
picturesqueness U شایستگی برای نقاشی شدن یاعکس برداری
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
honourable mention U امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
honourable mentions U امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to be feverish U تب داشتن
to have f. U تب داشتن
doubt U شک داشتن
doubted U شک داشتن
doubting U شک داشتن
redolence U بو داشتن
to hold a meeting U داشتن
doubts U شک داشتن
have U داشتن
having U داشتن
owning U داشتن
relieves U داشتن
relieve U داشتن
relieving U داشتن
own U داشتن
owns U داشتن
monogyny U داشتن یک زن
intercommon U داشتن
to be in a f. U تب داشتن
lackvt U کم داشتن
to go hot U تب داشتن
possesses U داشتن
possessing U داشتن
possess U داشتن
owned U داشتن
want U کم داشتن
to have U داشتن
to possess U داشتن
to have possession of U داشتن
wanted U کم داشتن
bear U داشتن
bear U در بر داشتن
bears U داشتن
bears U در بر داشتن
lacked U کم داشتن
lack U کم داشتن
lacks U کم داشتن
to hold U داشتن
values U گرامی داشتن
contradicts U تناقض داشتن با
value U گرامی داشتن
abominate U تنفر داشتن
abominated U تنفر داشتن
leaned U تمایل داشتن
to hold in contempt U سبک داشتن
to hold in respect U محترم داشتن
to hold in reverence U محترم داشتن
to regard with reverence U محترم داشتن
hears U خبر داشتن
hear U خبر داشتن
abominating U تنفر داشتن
lean U تمایل داشتن
abominates U تنفر داشتن
contradicted U تناقض داشتن با
to keep in U نگاه داشتن
vibrating U ارتعاش داشتن
vibrates U ارتعاش داشتن
vibrated U ارتعاش داشتن
vibrate U ارتعاش داشتن
scoots U سرعت داشتن
scooting U سرعت داشتن
scooted U سرعت داشتن
scoot U سرعت داشتن
deserves U استحقاق داشتن
hunger U اشتیاق داشتن
valuing U گرامی داشتن
tolerate U طاقت داشتن
to keep a fast U روزه داشتن
contradict U تناقض داشتن با
to in sight into something U بصیرت داشتن
to keep a carriage U درشکه داشتن
implying U دلالت داشتن
to keep any one waiting U نگاه داشتن
imply U دلالت داشتن
implies U دلالت داشتن
tolerating U طاقت داشتن
tolerates U طاقت داشتن
tolerated U طاقت داشتن
deserve U استحقاق داشتن
to have the pull of U برتری داشتن بر
quaking U لرزش داشتن
to bring good luck U شگون داشتن
to carry authority U نفوذیاقدرت داشتن
to drive at U قصد داشتن از
to drive at U توجه داشتن به
concerns U اهمیت داشتن
to fondle to the heart U گرامی داشتن
to get the wind up U بیم داشتن
to give support to U نگاه داشتن
concern U اهمیت داشتن
leans U تمایل داشتن
to bear enmity U دشمنی داشتن
to bear any one a grudge U به کسی لج داشتن
Recent search history Forum search
1nonconversation
1i go out with you
1what about the plans to put automatic machines in the factories?
1استخدام عبارت از پرکردن و پرنگهداشتن پست های خالی درتشکیل سازمان به اساس اهلیت، لیاقت و شایستگی میباشد
1 facing man power issue if some day my rigger will be free I provide you, project in on going and I send rigger to Jalalabad and Kundoz I am also
1Given that the admittance matrix will not be full, further savings in storage requirements can be made.
2to keep someone up
1incubation
0هوای کسی را داشتن
1كلمه attention در verb معني داره؟ يا فقط noun هست
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com